Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...
محک

روز شیراز ، غریب و تنهـــا مانند همیشه

این مطلب تصویر و عکس ندارد

پانزدهم اردی بهشت ؛ بهانه ای بود برای گرامیداشت روز شیراز ، شیرازی که بدون شک شهرت جهانی آن بیش از تمامی شهرهای ایران هست ، شیرازی که تاریخ کهن این سرزمین را از شهر باستانی استخر در دل خود جای داده ، شیرازی که مسوولان تمامی تلاش خود را برای نابودی آن در زمینه های فرهنگی ، تاریخی ، باستانی و گردشگری به کار بسته اند ... اما شیراز ، شیراز است ، دارای فرهنگ و تاریخی غنی ، که در گذر تاریخ روز به روز پربارتر گشته و تلاش بدخواهان برای به ذلت کشاندن آن تنها به خواری خودشان انجامیده است ، مسوولانی که در تملق و چابلوسی برای ارابابان خود در نابودی این شهر ، تمامی تلاش خود را برای ربودن گوی سبقت از یکدیگر انجام داده ، از جلوگیری از برپایی جشنواره بین المللی بالن ها تا خرج از اعتبار شهدای 8 سال جنگ ...

اما روند تاریخ حقایقی را بیان میکند ، حقایقی که برای برخی شیرین و برای برخی تلخ هستند ، تاریخ به ما میگوید که بزرگان همیشه بزرگ هستند هر چند در برهه ای از زمان کم فروغ شوند ، اما این کم فروغی هیچگاه به تاریکی نمی انجامد ، کم فروغی موقتی است ... روزی فرا می رسد که دوباره دیار پارس عدالت ، مهـــر ، آزادی ، تاریخ و فرهنگ خود را به جهانیان عرضه خواهد کرد و دوباره به عنوان مرکز فرهنگ ، علم و دانش در منطقه خواهد درخشید. روزی که از تخت جمشید محافظت شود ، روزی که حافظیه محل حضور شعرا باشد ، روزی که سعدیه میزبان اندیشمندان شود ، روزی که باغهای قصردشت با سرسبزی تمام چشم هربیننده ای را نوازش کند ....

روزی که به کوروش بزرگ بگوییم :

                                             کوروش تو آسوده بخواب که فرزندانت بیدارند

و سرانجام شیراز ، شیراز خواهد ماند ، شهر رویاها ، شهر شعر و شراب ، شهر عشق و معرفت ، شهر اندیشمندان و انسانهای بزرگ .... شهـــر فرهنگ ، ادب ، هنــر ....

روزی که همگان تنها شیراز را بعنوان پایتخت فرهنگی ، هنر و مهد تمدن ایران زمین  بشناسند و نه شهرهای 400 500 ساله ای که به دنبال دزدیدن مشاهیر و آثار دیگر شهرها باشند .

شیراز ، روزت مبارک
شیراز پایتخت فرهنگ ، هنر و مهد تمدن ایران زمین

شيراز و من

شيراز گاري و قاطر و قرابه و گل بود؛
گلبرگ هاي نارنج
و نسترن.
و من
بر شال هاي گل
در حركت مداوم گاري
چرتي زدم (گويي كه موجي آمد و آبم بود)
فردا بزرگ بود
رود بزرگ،روز عرقگيري.
و من،
چون پيچكي
برگرد سروي
در انتهاي باغي مي رستم
سبز و بلند
در خواندن مداوم گارپيچي.
كه در كتاب درس
شيراز،نقطه اي شد و بر نقشه اي.
و من در در آشيانه ي كوكو
خوابم برد.

..........................................

شيراز،نام  ديگر من ....

عمر را چه بهايي است؟
و حيات را؟

از انارها، تو مگوي
و از ليمو ها
كه تمامي سيب هاي خاك را هم بوييده بودم،انگار
و به دور ريخته بودم،انگار
و تمامي لدن ها را
گل هاي ياس را
بابونه را
آويشن كوهي را
نعنا را
تا رسيدم به تو، من
در آن دم
آتشي برهنه
بر خنكاي مرمرها، مي رفتم، انگار
در آستان ازل.
شيراز، نام ديگر من بود
وتو،نارنجستان عطر
بادامِ تر
غزل
غزل من!

.........................

كجايي؟

و اينجاست شيراز
وآن فصل پر عطر
ومن عابر كوچه پس كوچه هاي قديمي
به دنبال آن رفته هايي كه با تو
به دنبال آن رفته ي دور

چه شب ها كه من با تو اي دوست
 در آن عطر
به گلگشت آفاق
به پي جويي شعر
به ديدار انديشه رفتيم
چه شب ها كه با تو
چه شب ها...
كجايي؟
نسيمي خنك مي وزد بر من و شب
هوا عطر باران
دلم ميل همراهي با تو
دارد
هوا ، عطر گل هاي نارنج...
 ---------------------------------

شهر من


شهر شيراز،شهر نرگس و چشم
شهر شرق بنفشه،باغ نظر
شهر بادام تر،گل و دختر
شهر عرفان آبي كاشي
شهر گل هاي باغ نقاشي
شهر دوران كودكي و شگفت
شهر سر قيچي بهشت خدا.

شهر شيراز،شهر خاطره ها
شهر شبنم به صبح باغ ارم
شهر پسكوچه،كوچه هاي رها
شهر گلگشت عصر و سرمستي
شهر شب،شهر رقص با دف ماه
شهر گلبانگ عاشقانه ي ما.
شهر شيراز،شهر سعدي و سرو
شهر صدرا، نه شهر حكمت شرق
شهر ابريشم شلال نگار
شهر شعر و شراب،خلسه و خواب
شهر شاخ نبات،لعبت عشق
شهر سلطان شعر،كاشف راز.

شهر شيراز شهر هفت تنان
دلگشا، باغ باغ  هاي  جهان
عبهر العاشقين روز بهان
شهر جان، شهر خاستگاه پدر
شهر نَه توي خلوت مادر
شهر دوران خرسالي ما
 شهر پر عطر غنچه نارنج
كه هنوزش شميم در سر من
شهر من، شهر زادگاه غزل
شهر من،شهر حافظ شيراز.

شاعر : منصور اوجی
پانزده اردی بهشت یک هزار و سیصد و نود .

3 نظرات:

مهدی گفت...

سلام
چرا ف.ی.ل.ت.ر شدی؟ مصطفی از مشهد (مشهد1400) هم همین مشکل رو داشت!

امین گفت...

چی بگم ؟! باید از برادران بالا نشین پرسید!!!

patriot گفت...

زکی شهردار جدیدمونم تو زرد شد
هر روز ...قربون دیروز