فارس را شيراز چون شيرازه است
وصف او بي حدو بي اندازه است
وصف او رامن ننام آورم
هرچه آرم باز گويم قاصرم
در غورش ديدم باد شمال
مي وزد گرما شود زو پايمال
در زمستانش سراسر چون بهار
يخ نبندد خر سه روزي يا چهار
برف اگر بارد نماند هيچ گاه
فرّ خورشيدي كنند آن را تباه
چون در او سرما و گرما پانهشت
گشت مرداد و ارديبهشت
درد و رنج ميرمي در او مبين
پس بگو او را بهشت دو عين
سرخ رويا زرد رو از دردو رنج
گر كسي يا شريوء نار و ترنج
باشد اركس داغ بردل لاله است
وركسي لب راگز و تبخاله است
نيست كس گرماني مگر ابر بهار
وركسي افغان كشد باشد هزار
--------------------------------
شعری از بیژن سمندر درباره شیراز
ای شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهترو!
کو شاعرو؟ کو دلبرو؟ کو ساقیو؟ کو ساغرو؟
کو رقص و نغمهی بیدگونی؟ کو دشتی و دشتسونی؟
کو او جلال و شکرو؟ کو مطرب و افسونگرو؟
کو پَرگلو؟ کو بُـلـبُـلـو؟ کو دشت یاسم و سمبلو؟
کو نهر آبو؟ کو پُـلو؟ کو زمزمهی شاخِهی تـَرو؟
جُمعوی تابسون داغ و داغ، شیرازیوی با هم ایاغ،
دلخوش زیر بنگاه تو باغ، یار یی برو ، تار ئو برو!
پُوی ساز دَسَک میزدن، فـلای پــِلـِنـگــَک میزدن،
از شوق، شافتک میزدن، هم پسرو، هم دخترو.
عجب کــَلـَک بود اکـبـرو، لـُوی گـُلشاخهی نیلوفرو،
داد نمره شو به دخترو، کلکو برد کل اکبرو!
باغ ارم، باغ صفا، باغ خلیلی، دلگشا،
پُر بود باغوی شهرما، از عطر عاشق پـَروَرو،
ای شهر از عالم سـَرُو، شیراز چون گل پَرپَرو،
کو عاشقت عاشقترو؟ کو بیژن سمندرو؟
-----------------------------
شعری از بیژن سمندر درباره شیراز
اي قربون شيراز كه هَمهِ مهربونَن
دل دارن صفا دارن غم دلتِو ميدونَن
از صُب توُ پَسين هَف روز ِهفته هِي ميپِلكن
شُو ِجمعه كنار دلگشا غمو مي تَكونَن
اَي با تو رفيق جِنگ بشن تُو صُب محشر
وَ ج ِتو جون ميدن هر جُو باشي باتو ميمونن
بُنگِ صُب ميرن تو شاچراغ عهدي ميبندن
شوم آسيوُ سِه توُي دل ميدن قُلو ِه ميسونن
از سعدي ميوُي حافظيه هَفتَن و چِلتَن
تو(اينجا به منظور تا) باغِ اِرم و رَشكِ بهشت غزل ميخونن
عاشقاش ميگن اگر صَفوُي-باغ صفا- رفت
جوُي پرُ از صفا سَرووُي آبو و خانيمونن
از سنگِ سيا و آسونه ميدون مُولا
تُو ميدون شاه و سَر دُزَك راحتِ جونن
گُود عَربوُن و طاقِ اُسكورو تكيه ِي نواب
تُو محلِه ي بيات و دِه بزرگي دِلبرونن
دَمِ چَپَر خونِه دَرواز ِه شادُوي جوبِ خِيرات
ته خَط و كوچه ي ِغَشوُرَشوُِ آتيش فشونن
گُو دِموتُوا و دَمِ كَل صَد كَتِ خوابي
سيلو كَلِ شازِدِه قاسم و دو ميل فوغونن
حوض ِفِلكِه و كوچِه ي قشنگ قهر و اشتي
سِيد ابولوفا و حوض قارچي يِي قشونن
گُود خَزينه گِل كو سَر ِعَدلوُ قَدَمگاه
طاق ميزجوني كوشكِ بيچِه دلاورونن
باربند موشير و باغ تخت و شادي الله
زيرِ اَهر و سر ِكَل شِيخ ابو زَهرو ژيونن
دَر شازدِه و گود شازدِه منصور و لوُ اوُ
آب شُر شُري و دروازه سعدي خوش زبونن
اهل سَر ِحُوضِ بازار آقُو عزيزن
مثِ بازار مرغ دَم كوشك و پوُي خاتونن
از گودِ گَري كوچه قوام و چار سو بازار
تُو در ِشيخ و باغ صمد آقوُ صاب ديوونن
از حُسينيِ ي كو رو نيا محله ي آقوُلي
تو تنوره بُو قِيريا كَلونترونن
پشتِ شاميرمزه دم ارگ بازارچه ي فيل
پيشِ دُختروي صاب اختيار سرو ِرَوونن
افسوس كه كاكو مردوم شيراز
هم غريب نوازن هَمي دشمن خودشونن
اَي اورسي پَسَك پيشَك ندار پات بوده ديرو
امرو شده كفش پاشنه دار همه نِگرونن!
وصف او بي حدو بي اندازه است
وصف او رامن ننام آورم
هرچه آرم باز گويم قاصرم
در غورش ديدم باد شمال
مي وزد گرما شود زو پايمال
در زمستانش سراسر چون بهار
يخ نبندد خر سه روزي يا چهار
برف اگر بارد نماند هيچ گاه
فرّ خورشيدي كنند آن را تباه
چون در او سرما و گرما پانهشت
گشت مرداد و ارديبهشت
درد و رنج ميرمي در او مبين
پس بگو او را بهشت دو عين
سرخ رويا زرد رو از دردو رنج
گر كسي يا شريوء نار و ترنج
باشد اركس داغ بردل لاله است
وركسي لب راگز و تبخاله است
نيست كس گرماني مگر ابر بهار
وركسي افغان كشد باشد هزار
--------------------------------
شعری از بیژن سمندر درباره شیراز
ای شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهترو!
کو شاعرو؟ کو دلبرو؟ کو ساقیو؟ کو ساغرو؟
کو رقص و نغمهی بیدگونی؟ کو دشتی و دشتسونی؟
کو او جلال و شکرو؟ کو مطرب و افسونگرو؟
کو پَرگلو؟ کو بُـلـبُـلـو؟ کو دشت یاسم و سمبلو؟
کو نهر آبو؟ کو پُـلو؟ کو زمزمهی شاخِهی تـَرو؟
جُمعوی تابسون داغ و داغ، شیرازیوی با هم ایاغ،
دلخوش زیر بنگاه تو باغ، یار یی برو ، تار ئو برو!
پُوی ساز دَسَک میزدن، فـلای پــِلـِنـگــَک میزدن،
از شوق، شافتک میزدن، هم پسرو، هم دخترو.
عجب کــَلـَک بود اکـبـرو، لـُوی گـُلشاخهی نیلوفرو،
داد نمره شو به دخترو، کلکو برد کل اکبرو!
باغ ارم، باغ صفا، باغ خلیلی، دلگشا،
پُر بود باغوی شهرما، از عطر عاشق پـَروَرو،
ای شهر از عالم سـَرُو، شیراز چون گل پَرپَرو،
کو عاشقت عاشقترو؟ کو بیژن سمندرو؟
-----------------------------
شعری از بیژن سمندر درباره شیراز
اي قربون شيراز كه هَمهِ مهربونَن
دل دارن صفا دارن غم دلتِو ميدونَن
از صُب توُ پَسين هَف روز ِهفته هِي ميپِلكن
شُو ِجمعه كنار دلگشا غمو مي تَكونَن
اَي با تو رفيق جِنگ بشن تُو صُب محشر
وَ ج ِتو جون ميدن هر جُو باشي باتو ميمونن
بُنگِ صُب ميرن تو شاچراغ عهدي ميبندن
شوم آسيوُ سِه توُي دل ميدن قُلو ِه ميسونن
از سعدي ميوُي حافظيه هَفتَن و چِلتَن
تو(اينجا به منظور تا) باغِ اِرم و رَشكِ بهشت غزل ميخونن
عاشقاش ميگن اگر صَفوُي-باغ صفا- رفت
جوُي پرُ از صفا سَرووُي آبو و خانيمونن
از سنگِ سيا و آسونه ميدون مُولا
تُو ميدون شاه و سَر دُزَك راحتِ جونن
گُود عَربوُن و طاقِ اُسكورو تكيه ِي نواب
تُو محلِه ي بيات و دِه بزرگي دِلبرونن
دَمِ چَپَر خونِه دَرواز ِه شادُوي جوبِ خِيرات
ته خَط و كوچه ي ِغَشوُرَشوُِ آتيش فشونن
گُو دِموتُوا و دَمِ كَل صَد كَتِ خوابي
سيلو كَلِ شازِدِه قاسم و دو ميل فوغونن
حوض ِفِلكِه و كوچِه ي قشنگ قهر و اشتي
سِيد ابولوفا و حوض قارچي يِي قشونن
گُود خَزينه گِل كو سَر ِعَدلوُ قَدَمگاه
طاق ميزجوني كوشكِ بيچِه دلاورونن
باربند موشير و باغ تخت و شادي الله
زيرِ اَهر و سر ِكَل شِيخ ابو زَهرو ژيونن
دَر شازدِه و گود شازدِه منصور و لوُ اوُ
آب شُر شُري و دروازه سعدي خوش زبونن
اهل سَر ِحُوضِ بازار آقُو عزيزن
مثِ بازار مرغ دَم كوشك و پوُي خاتونن
از گودِ گَري كوچه قوام و چار سو بازار
تُو در ِشيخ و باغ صمد آقوُ صاب ديوونن
از حُسينيِ ي كو رو نيا محله ي آقوُلي
تو تنوره بُو قِيريا كَلونترونن
پشتِ شاميرمزه دم ارگ بازارچه ي فيل
پيشِ دُختروي صاب اختيار سرو ِرَوونن
افسوس كه كاكو مردوم شيراز
هم غريب نوازن هَمي دشمن خودشونن
اَي اورسي پَسَك پيشَك ندار پات بوده ديرو
امرو شده كفش پاشنه دار همه نِگرونن!