تاریخ هر کشور افتخار آن کشور و ملت محسوب میشود.کشور عزیز ما ، ایران نیز کشوری با تمدنی بسیار کهن و غنی می باشد.به دلیل علاقه شدید خودم به تاریخ و توضیحاتی که دادم تصمیم گرفتم صفحه ای مچزا به تاریخ ایران اختصاص بدم و مطالب جدید رو در همین پست به مرور زمان میذارم.
کشور ایران کشور کوروش و داراست
کشور زردشت مهربان است
کشور اردشیر و شاهپور است
کشور یعقوب و بابک خرمدین است.
ایران کشور ایرانیان غیور , وطن پرست و ایران دوست است.
ایران کشور من و تو ایرانی است.
پدرآسمانی و ارجمند اندیشه و زبان و فرهنگ آسمانی ایران بزرگ پارسی ، بی کران درود...
به نام نامی مهرایران بزرگ...
برافراشته باد برای همیشه درفش(پرچم،نه)همیشه سرافراز و
آسمانی و جاودانه ایران بزرگ پارسی بر بام سرای جهان...
درود بر دریای همیشه پارس(خلیج همیشه فارس)ایران بزرگ پارسی
السلام علی الخلیج الفارسی الی الابد...
تمدن بزرگ هخامنشیان
ایران بزرگ !:همچنان برپائی...
...واین سرافرازی برای ماایرانیان بزرگ پارسی همین بس که نوروزبزرگ از ماست و همیشه
تصاویر تخت جمشید در وبسایت نشنال جئوگرافیک
www.bia2-fun.blogfa.com
http://www.mehrafrin.blogfa.com
http://beedare2.blogspot.com/
ایران کشور من و تو ایرانی است.
گاهشمار (تقویم) و مناسبت های روزهای اعیاد و سوگواری های ایرانی بطور فهرست وار
در ایران کهن نیاکان ما برآن باور بوده اند که شادی یگانه راه خوش بختی است و امروزه روان شناسان بدین باور رسیده اند
از آن روی هر روز 30روزه ماه های سال با یک نام خوانده می شود.
ماه ها هم برای خود نامی داشته اند از نام روزها . بنابراین در هر ماه یک روز نامش با نام آن ماه یکسان می شده است که این همترازی همایون را به فال نیک گرفته و به جشن و سادی می پرداخته اند . واپسین روز هفته (آدینه) را هم جشن می گرفته اند . این جدا از جشنهای بزرگی مانند نوروز و سده و چهارشنبه سوری بوده. در ایران کهن هر ماه سی روز بوده و زین رو هم روزها گاه 5 روز با گاه شمار امروز دگرینگی ( اختلاف ) دارد.
در ایران کهن سوگواری جای نداشته و برای پاس داشت و نکو داشت مرده ها به شیوه های گوناگون گرامی داشت و یاد کردی برگزار می کردند . این چنین است سو و شون که در سوگواری سیاوش است و هم امروز هم جا هائی بدان می پردازند.
گاه شمار:
فروردین:
اول فروردین = عید نوروز باستانی - روز زمین
6 فروردین= روز تولد زردشت
13 فروردین= سیزده نوروز (سیزده بدر)
19فروردین = فروردین گان
اردیبهشت:
دوم اردیبهشت= جشن اردیبهشتگان برابر با سوم اردیبهشت باستانی
10 اردیبهشت= روز خلیج فارس
25 اردیبهشت= روز فردوسی
28 اردیبهشت= روز بزرگداشت خیام
خرداد:
6 خرداد= جشن خردادگان
22 خرداد= روز جنبش سبز در ایران (واقعه بعد از سال 88)
تیر:
6 تیر= جشن نیلوفر
13 تیر= جشن تیرگان
15 تیر= جشن خام خواری
مرداد:
30امرداد = شهریورگان برابر با چهارم شهریور باستانی
شهریور:
اول شهریور= زاد روز پور سینا
4 شهریور= شهریورگان
5 شهریور زاد روز تولد رازی – زاد روز دارو سازی
13 شهریور= روز بزرگداشت ابوریحان بیرونی
15 شهریور= روز جشن شهریور بازار
24 شهریور= روز جهانی مردم سالاری
30 شهریور= روز جهانی صلح
مهر:
اول مهر= جشن میترا کانا – روز دانش آموز
8 مهر= بزرگداشت مولانا جلال الدین رومی
16 مهر= جشن مهرگان – روز جهانی کودک
20 مهر= روز بزرگداشت حافظ
21 مهر= پیروزی کاوه و فریدون بر ضحاک ماردوش
28 مهر= زاد روز ستارخان سردار ملی
آبان:
چهارمین روز آبان = جشن آبانگان برابر با دهمین روز آبان باستانی
8آبان= روز فرمان آزادی کوروش بزرگ و حقوق بشر
آذر:
3آذر = جشن آذرگان
4 آذر= روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان
9 آذر= روز برگشت سه جزیره ایران بزرگ پارسی به آغوش مام نازنین میهن گرامی باد:
سه میان آبی : تنب بزرگ / تنب کوچک و ابو موسا:
در سال 1350 شمسی که از سرزمینهای میان آبی (جزایر) بزرگ هرمز کهن پارسی در دریای همیشه پارس است به مام میهن برگشت.
11 آذر= روز جهانی آزادی بردگان
19 آذر روز جهانی حقوق بشر
21 آذر= روز رهائی آذربائیجان و بازگشت استان آذربائیجان به میهن ایران عزیز
29آذر= روز وفات ميرزا حسن رشديه يكي از بزرگترين بنيانگزاران فرهنگ در ايران
30 آذر= زاد روز میترا یا مهر (زایش خورشید)
دی:
اول دی= جشن زایش خورشید
دومین روز دی = اورمزد برابر با نخستین روز دی ماه باستانی
5دی ماه= روز درگذشت اشو زردشت اسپنتمان
7دی = روز زبان پارسی
8 دی= دومین جشن دیگان
9دی ماه = دی به آذر برابر 8دی ماه باستانی
15 دی= سومین جشن دیگان
16 دی= جشن درفش ها
20 دی= روز کشته شدن امیر کبیر
23 دی= چهارمین جشن دیگان
29دی = روز زن برابر با پنجم اسپند باستانی
بهمن:
اول بهمن= زاد روز فردوسی طوسی
دوم بهمن= روز و جشن بهمنگان
سوم بهمن = روز تولد ندا آقا سلطان روز تولد مبارزات مردم ایران علیه ستم و جور و تبهکاری های دولت
4 بهمن= آغاز پادشاهی کوروش بزرگ
10 بهمن= جشن سده
15 بهمن= جشن میانه زمستان
24بهمن = سالروز فروغ فرخزاد
29= جشن بزرگ سپندار مذگان که ولنتاین یکسره برتافته از این مهرورزی است.
اسفند:
اول اسفند= روز جهانی عدالت اجتماعی
2 اسفند= روز جهانی زبان ملی میهنی (زبان مادری)
5 اسفند= جشن اسفندگان – گرامیداشت زنان
14 اسفند = سالروز درگذشت کوروش بزرگ و روز درگذشت محمد مصدق
15 اسفند= روز درختکاری
17 اسفند= روز جهانی زن
21 اسفند= روز جهانی آزادی گفتار
24 اسفند= جشن چهارشنبه سوری (آخرین چهارشنبه سال) / این روز هر سال یکی نیست
/سالگرد پایان سرایش شاهنامه
29 اسفند= روز نفت
در اسپند ماه 5روز پایانی را پنجه خوانده اند و به جشن و سروز می پرداخته اند.
نام روزهای ایرانی:
- اور مزد - وهمن (بهمن ) - اردیبهشت - شهریور - سپندار مذ - خورداد - امرداد - دی به آذر - آذر - ابان - خورشید - ماه - تیر - گوش - دی به مهر - مهر - سروش - رشن - فروردین - ورهام ( بهرام ) - رام - ماد ( گواد ) - دی به دین - دین - ارد - اشتاد - آسمان - زامیاد - مانتره سپند - انارم .
یاد آوری کنم که این گاهشمار (تقویم) شاید ناقص است دوستان لطف کنند و بنا بر اطلاعاتشان آنرا تکمیل کنند.
**درضمن ما در ایران سوگواری نداریم و تماما" روزهای ایرانیان جشن و سرور و شادمانی است
فردوسی بزرگ
پدرآسمانی و ارجمند اندیشه و زبان و فرهنگ آسمانی ایران بزرگ پارسی ، بی کران درود...
به نام نامی مهرایران بزرگ...
برافراشته باد برای همیشه درفش(پرچم،نه)همیشه سرافراز و
آسمانی و جاودانه ایران بزرگ پارسی بر بام سرای جهان...
درود بر دریای همیشه پارس(خلیج همیشه فارس)ایران بزرگ پارسی
السلام علی الخلیج الفارسی الی الابد...
تمدن بزرگ هخامنشیان
ایران بزرگ !:همچنان برپائی...
...واین سرافرازی برای ماایرانیان بزرگ پارسی همین بس که نوروزبزرگ از ماست و همیشه
كوروش کبير، پادشاه سرزمين انشان ( انزان ، در حدود شوش نواحي ايلام جنوبي ) و سر كرده سلحشور و محبوب طوايف پارسه ( پارس ) كه قلمرو او و پدرانش در آن ايام تابع حكومت پادشاهان خاندان ديااكو محسوب مي شد، با شورش بر ضد آستياگ و پيروزي بر او، هگمتانه ( اكباتان، همدان ) را گرفت ( 549 ق.م. ). وي، خزاين و ذخاير تختگاه ماد را هم وفق روايت يك كتيبه بابلي، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروايي طوايف ماد در ايران خاتمه داد.
غلبه سريع او بر قلمرو ماد كه بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگراني شد. كوروش براي مقابله با اتحاديه اي كه با شركت ليديه، بابل و مصر بر ضد او در حال شكل گرفتن بود، خود را ناچار به درگيري با آنها يافت.
پس از آن، بلافاصله با سرعتي بي نظير، به جلوگيري از هجوم كرزوس پادشاه ليديه، كه با عجله عازم تجاوز به مرزهاي ايران بود، پرداخت. در جنگ، كرزوس مغلوب شد و سارديس ( اسپرده، سارد ) پايتخت او به دست كوروش افتاد ( 546 ق.م. ). اين پيروزي، آسياي صغير را هم برقلمرو وي افزود ( 549 ق.م. ) اما، قبل از درگيري با بابل و ظاهراً براي آنكه هنگام لشكر كشي به بين النهرين مانند آنچه براي هووخ شتره، پادشاه ماد، در هنگام عزيمتش به جنگ با آشور پيش آمد، دچار حمله سكاها نشود، چندي در نواحي شرقي فلات به بسط قدرت و تامين حدود پرداخت. بالاخره، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز كرد و تقريباً بدون جنگ آن را فتح كرد ( 538 ق.م. ) با فتح بابل، سرزمينهاي آشور و سوريه و فلسطين هم كه جزو قلمرو نبونيد - پادشاه بابل - بود نيز، به تصرف كوروش در آمد. اما، درگيريهايي كه در نواحي شرقي كشور در حوالي گرگان و اراضي بين درياچه خزر و درياچه آرال براي او پيش آمد و ظاهراً به مرگ او منجر شد ( 529 ق.م. )، او را از اقدام به لشكر كشي به مصر، كه در گذشته با ليديه و بابل برضد وي هم پيمان شده بودند، مانع گشت.
پسرش، كمبوجيه اين مهم را انجام داد ( 525 ق.م. ) و بدين گونه، مصر و قورنا ( سيرنائيك ) در شمال آفريقا هم جزو قلمرو هخامنشي ها درآمد و شاهنشاهي پارسي ها به وسعت فوق العاده اي كه در تمام دنياي باستان بي سابقه بود، رسيد. بالاخره، داريوش اول ( معروف به كبير ) كه بعد از مدت كوتاهي ( 521 ق.م. ) با ايجاد امنيت، احداث شبكه هاي ارتباطي، وضع قوانين و تنظيم ترتيبات مربوط به ماليات عادلانه، به اين دولت كه در واقع ميراث كوروش بود، تمركز و تحرك و استحكامي قابل دوام بخشيد. معهذا، لشكر كشيهايي كه داريوش در مرزهاي غربي و شمال شاهنشاهي كرد و بيشتر ناظر به تامين وحدت و تماميت آن بود، در آسياي صغير و يونان با مقاومتهايي مواجه گرديد ( 499 ق.م. ) كه حل آن از طريق نظامي، براي وي ممكن نگشت ( 490 ق.م. ).
پسرش، خشايارشا هم كه بعد از او به سلطنت رسيد ( 486 ق.م. ) در رفع اين مقاومتها ( 480 ق.م. ) كه از عدم تفاهم بين حيات يوناني و اصول حكومت شرقي ناشي مي شد، توفيقي حاصل نكرد. حتي بعد از خشايارشا ( 465 ق.م. ) هم. اين سوءتفاهم بين ايران با شهرهاي يونان مدتها ادامه يافت.
معهذا جانشينان ديگر داريوش و از جمله كساني چون داريوش دوم ( 404–423 ق.م. ) و اردشير دوم ( 358–404 ق.م. ) كه هيچ يك ذره اي از لياقت و كارداني او را هم نداشتند، در حل سياسي اين مساله و حفظ سيادت ايران در نواحي شرقي و مديترانه، دچار مشكلي نشدند. حتي شورش مصر بر ضد ساتراپ ايراني خود ( 415 ق.م )، كه يك چند آن سرزمين را از ايران جدا كرد، و واقعه بازگشت ده هزار چريك يوناني از ايران ( 401 ق.م. ) كه نشانه ضعف نظامي ايران در آن ايام بود، تماميت شاهنشاهي ايران را متزلزل نكرد. به همين دليل، نظامات داريوش بزرگ و تدابير سياسي بعضي ساتراپهاي ايراني كه مشاوران پادشاهان بودند، همچنان حافظ وحدت و تماميت قلمرو هخامنشي باقي ماند.
اين قلمرو وسيع كه از حدود جيحون و سند تا مصر و درياي اژه را در بر مي گرفت، در عهد داريوش شامل تقسيمات اداري منظمي بالغ بر بيست استان ( هرودوت ) يا بيشتر ( كتيبه ها ) بود كه در هر استان ( خشتره = شهر ) يك ساتراپ ( خشترپ = خشتروپان = شهربان ) به عنوان والي عهده دار امور كشوري بود. با آنكه اين والي بر تمام امور مربوط به استان نظارت فايق داشت، فرمانده پادگان استان و نگهبان ارگ آن تحت حكم وي نبودند. به اين ترتيب، ساتراپ با وجود اقتدار بالنسبه نا محدود، همواره تحت نظارت پادشاه قرار داشت و فكر يا غيگري براي او، چندان قابل اجرا به نظر نمي رسد. حكم و اراده پادشاه هم در سراسر اين استانها قانون محسوب مي شد و مطاع بود.
اقوام تابع هم با آنكه در اديان و عقايد و رسوم خود محدوديتي نداشتند، در ضابطه تبعيت از حكم پادشاه، به حفظ وحدت و تماميت شاهنشاهي متعهد بودند. نمونه اين تعهد، از همكاري آنان در كار بناي كاخ داريوش در شوش پيداست. لوحه هاي گلي بازمانده از آن پادشاه، نقش صنعتگران اين اقوام و مصالح سرزمينهاي آنان را در ايجاد اين كاخ به ياد مي آورد.
نام سرزمينهاي تابع، در كتيبه اي متعلق به مقبره داريوش كه در نقش رستم مي باشد، به تفصيل اين گونه آمده است: ماد، خووج ( خوزستان )، پرثوه ( پارت )، هريبو ( هرات )، باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزيا ( رخج، افغانستان جنوبي تا قندهار )، ثته گوش ( پنجاب )، گنداره ( كابل، پيشاور )، هندوش ( سند )، سكاهوم وركهر( سكاهاي ماوراي جيحون )، سگاتيگره خود ( سكاهاي تيز خود، ماوراي سيحون )، بابل، آشور، عربستان، مودرايه ( مصر )، ارمينه ( ارمن )، كته په توك ( كاپادوكيه، بخش شرقي آسياي صغير )، سپرد ( سارد، ليديه در مغرب آسياي صغير )، يئونه ( ايونيا، يونانيان آسياي صغير )، سكايه تردريا ( سكاهاي آن سوي دريا: كريمه، دانوب )، سكودر ( مقدونيه )، يئونه تك برا (يونانيان سپردار: تراكيه، تراس )، پوتيه ( سومالي )، كوشيا ( كوش حبشه )، مكيه ( طرابلس غرب، برقه )، كرخا ( كارتاژ، قرطاجنه يا كاريه در آسياي صغي) .
در بين اين نامها، ظاهراً سرزمينهاي هم بود كه ساتراپ جداگانه نداشت و به وسيله ساتراپ استان مجاور يا نزديك اداره مي شد. لوحه أي نيز در شوش به دست آمده است كه به داريوش تعلق دارد و نام كشورهاي تابع را – با اندك تفاوت – تقريباً همانند آنچه در كتيبه نقش رستم او آمده است ياد ميكند. فهرست ديگري را هرودوت نقل مي كند كه بعضي اطلاعات جالب توجه را كه درباره مقدار و ترتيب ماليات اين نواحي، به دست مي دهد. البته، اين اطلاعات معلومات مندرج در كتيبه ها را نيز تكميل مي كند. همچنين، تجديد نظرهايي را هم كه ظاهراً گه گاه در تقسيمات اداري كشور مي بايد پيش آمده باشد، ارائه مي دهد.
در يك كتيبه مربوط به تخت جمشيد نيز كه به نظر مي رسد متعلق به مقبره يكي از پادشاهان هخامنشي و به احتمال قوي اردشير دوم ( حدود 358 ق.م. ) باشد، فهرست اقوام تابع شاهنشاهي، اين گونه آمده است: پارسي، مادي، خوزي، پارتي، هروي، باختري، سغدي، خوارزمي، اهل زرنگ، اهل رخج، ثته گوشي، گندهاري، هندي ( اهل سند )،سكايي هومه ورك، سكايي تيز خود، بابلي، آشوري، عرب، مصري، ارمني، اهل كاپادوكيه، اهل سارد، پوتي، كوشي، كرخايي. اينكه نام اقوام تابع در اين ايام كه فقط بيست و هشت سال با كشته شدن داريوش سوم و انقراض هخامنشي ها ( 330 ق.م. ) فاصله دارد، با آنچه در كتيبه مقبره داريوش در نقش رستم درباره سرزمينهاي تابع وي آمده است، تقريباً تفاوتي ندارد، نشان مي دهد كه هخامنشي ها تا پايان دوران فرمانروايي وحدت و تماميت قلمرو خود را حفظ كرده اند. حتي، قراين حاكي از آن است كه در پايان عهد اردشير سوم ( 338 ق.م. ) چند سالي قبل از سقوط شاهنشاهي پارس، دولت هخامنشي به مراتب قوي تر، منسجم تر و منظم تر از پايان عهد خشايارشا بوده است.
شكست داريوش سوم ( 330–336 ق.م. ) از اسكندر هم – غير از مهارت جنگي فاتح مقدوني – جدايي قسمتي از سپاه که خود را يوناني مي دانستند از سپاه داريوش سوم که منجر به شکست او و سقوط امپراطوري هخامنشي شد.
مدت دوام شاهنشاهي هخامنشي، دويست و سي سال بود. فرمانروايي آنان در قلمرو شاهنشاهي – به خصوص در اوايل عهد – موجب توسعه فلاحت، تامين تجارت و حتي تشويق تحقيقات علمي و جغرافيايي نيز بوده است. مباني اخلاقي اين شاهنشاهي نيز به خصوص در عهد كساني مانند كوروش کبیر و داريوش بزرگ متضمن احترام به عقايد اقوام تابع و حمايت از ضعفا در مقابل اقويا بوده است، از لحاظ تاريخي جالب توجه است. بيانيه معروف كوروش در هنگام فتح بابل را، محققان يك نمونه ازمباني حقوق بشر در عهد باستان تلقي كرده اند. که امروزه بر سر در سازمان ملل، بعنوان کتيبه حقوق بشر نصب شده است.
تصاویر تخت جمشید در وبسایت نشنال جئوگرافیک
www.bia2-fun.blogfa.com
http://www.mehrafrin.blogfa.com
http://beedare2.blogspot.com/