زندگی نامه حافظ شیرازی |
خواجه شمسالدين محمد، حافظ شيرازي، يكي از بزرگترين شاعران نغزگوي ايران و از گويندگان بزرگ جهان است كه در شعرهاي خود «حافظ» تخلص نمودهاست. در غالب مأخذها نام پدرش را بهاءالدين نوشتهاند و ممكن است بهاءالدين _عليالرسم_ لقب او بودهباشد.
محمد گلندام، نخستين جامع ديوان حافظ و دوست و همدرس او، نام و عنوانهاي او را چنين آوردهاست: مولاناالاعظم، المرحومالشهيد، مفخرالعلماء، استاد نحاريرالادباء، شمسالملهوالدين، محمد حافظ شيرازي.
تذكرهنويسان نوشتهاند كه نياكان او از كوهپايه اصفهان بودهاند و نياي او در روزگار حكومت اتابكان سلغري از آن جا به شيراز آمد و در اين شهر متوطن شد. و نيز چنين نوشتهاند كه پدرش «بهاءالدين محمد» بازرگاني ميكرد و مادرش از اهالي كازرون و خانهي ايشان در دروازه كازرون شيراز، واقع بود.
ولادت حافظ در ربع قرن هشتم هجري در شيراز اتفاق افتاد. بعداز مرگ بهاءالدي، پسران او پراكنده شدند ولي شمسالدين محمد كه خردسال بود با مادر خود، در شيراز ماند و روزگار آندو، به تهيدستي ميگذشت تا آنكه عشق به تحصيل كمالات، او را به مكتبخانه كشانيد و به تفصيلي كه در تذكرهي ميخانه آمدهاست، وي چندگاهي ايام را بين كسب معاش و آموختن سواد ميگذرانيدو بعداز آن زندگاني حافظ تغيير كرد و در جرگهي طالبان علم درآمد و مجلسهاي درس عالمان و اديبان زمان را در شيراز درك كرد و به تتبع و تفحص در كتابهاي مهم ديني و ادبي از قبيل: كشاف زمخشري، مطالعالانوار قاضي بيضاوي، مفتاحالعلوم سكاكي و امثال آنها پرداخت.
محمد گلندام، معاصر و جامع ديوانش، او را چندينبار در مجلس درس قوامالدين ابوالبقا، عبداللهبنمحمودبنحسن اصفهاني شيرازي (م772هـ ق.) مشهور به ابنالفقيه نجم، عالم و فقيه بزرگ عهد خود ديده و غزلهاي او را در همان محفل علم و ادب شنيدهاست.
چنانكه از سخن محمد گلندام برميآيد، حافظ در دو رشته از دانشهاي زمان خود، يعني علوم شرعي و علوم ادبي كار ميكرد و چون استاد او، قوامالدين، خود عالم به قراآت سبع بود، طبعاً حافظ نيز در خدمت او به حفظ قرآن با توجه به قرائتهاي چهاردهگانه (از شواذ و غير آن) ممارست ميكرد و خود در شعرهاي خويش چندينبار بدين اشتغال مداوم به كلامالله اشاره نمودهاست:
عشقـت رسد به فرياد ارخود بهسان حـافظ قـرآن ز بـر بخواني با چـارده روايت
يا
صبحخيزي و سلامتطلبي چون حافظ هرچه كردم همه از دولت قرآن كردم
و به تصريح تذكرهنويسان اتخاذ تخلص «حافظ» نيز از همين اشتغال، نشأت گرفتهاست.
شيراز، در دورهاي كه حافظ تربيت ميشد، اگرچه وضع سياسي آرام و ثابتي نداشت ليكن مركزي بزرگ از مركزهاي علمي و ادبي ايران و جهان اسلامي محسوب ميگرديد و اين نعمت، از تدبير اتابكان سلغري فارس براي شهر سعدي و حافظ فراهمآمدهبود. حافظ در چنين محيطي كه شيراز هنوز مجمع عالمان و اديبان و عارفان و شاعران بزرگ بود،با تربيت علمي و ادبي مييافت و با ذكاوت ذاتي و استعداد فطري و تيزبيني شگفتانگيزي كه داشت، ميراثدار نهضت علمي و فكري خاصي ميشد كه پيشاز او در فارس فراهمآمد و اندكي بعداز او به نفرت گراييد.
حافظ از ميان اميران عهد خود چند تن را در شعرش ستوده و يا به معاشرت و درك صحبت آنها اشاره كردهاست، مانند: ابواسحق اينجو (مقتول به سال 758هـ ق.)، شاهشجاع (م786هـ.ق.)، و شاهمنصور (م795هـ.ق.) و در همانحال با پادشاهان ايلكاني (جلايريان)كه در بغداد حكومت داشتند نيز مرتبط بود و از آن ميان سلطان احمدبنشيخاويس (784-813هـ. ق.) را مدح كرد. از ميان رجال شيراز، از حاجي قوامالدين حسن تمغاچي (م754هـ ق.) در شعرهاي خود ياد كرده و يكجا هم از سلطان غياثالدينبنسلطان سكندر، فرمانرواي بنگال هنگامي كه شهرت شاعرنوازي سلطان محمود دكني (780-799هـ ق.) و وزيرش ميرفيضالله انجو به فارس رسيد، حافظ راغب ديدار دكن گشت و چون پادشاه بهمني هند و وزير او را مشتاق سفر خود به دكن يافت، از شيراز به "هرموز" رفت و در كشتي محمودشاهي كه از دكن آمدهبود، نشست اما پيشاز روانهشدن كشتي، باد مخالف وزيدن گرفت و شاعر كشتي را _ظاهراً بهقصد وداع با بعضي از دوستان در ساحل هرموز، اما در واقع از بيم مخاطرات سفر دريا_ ترك گفت و اين غزل را به ميرفيضالله انجو فرستاد و خود به شيراز رفت:
دمي با غم بهسر بردن جهان يكسر نميارزد به مـي بفروش دلق ما كزين بهتر نميارزد
يكبار حافظ از شيراز به يزد _كه در دست شعبهاي از شاهزادگان آلمظفر بود_ رفت ولي خيلي زود از اقامت در «زندان سكندر» خستهشد و در غزلي بازگشت خود را به فارس بدينگونه آرزو كرد:
دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت رخت برتندم و تا ملك سليمان بروم
(هرچند كه عدهاي سبب به يزد رفتن حافظ را تبعيد وي در دوران دوم حكومت شاهشجاع به مدت 22ماه دانستهاند.)
وفات حافظ به سال 792 هجري اتفاق افتاد. تو داراي زن و فرزتدان بود. چندبار در شعرهاي حافظ، به اشاراتي كه به مرگ فرزند خود دارد بازميخوريم و از آنجمله است اين دو بيت:
دلا ديـدي كه آن فـرزانه فـرزند چه ديد اندر خم اين طاق رنگين
بـهجاي لوح سيمين در كنـارش فلك بر سر نهـادش لـوح سيمين
دربارهي عشق او به دختري «شاخنبات»نام، افسانههايي رايج است و بنابر همان داستانها، حافظ آن دختر را به عقد مزاوجت درآورد. گروهي نيز شاخنبات را معشوق معنوي و روحاني، عدهاي نيز شاخنبات را استعارهاي از قريحهي شاعري و گروهي ديگر استعاره از كلك و قلم دانستهاند.)
حافظ مردي بود اديب، عالم به دانشهاي ادبي و شرعي و مطلع از دقيقههاي حكمت و حقيقتهاي عرفان.
استعداد خارقالعادهي فطري او به وي مجال تفكرهاي طولاني، همراه با تخيلهاي بسيار باريك شاعرانه ميداد و او جميع اين موهبتهاي رباني را با ذوق لطيف و كلام دلپذير استادانهي خود درميآميخت و از آن ميان شاهكارهاي بيبديل خود را بهصورت غزلهاي عالي بهوجود ميآورد.
او بهترين غزلهاي مولوي، كمال، سعدي، همام، اوحدي و خواجو، و يا بهترين بيتهاي آنان را مورد استقبال و جوابگويي قرار دادهاست. كلام او در همهي موارد منتخب و برگزيده، و مزين به انواع نزيينهاي مطبوع و مقرون به ذوق و شامل كلماتيست كه هريك با حساب دقيق، انتخاب و بهجاي خود گذارده شدهاست.
تأثر حافظ از شيوهي خواجو، مخصوصاً از غزلهاي «بدايعالجمال»، يعني بخش دوم ديوان خواجو بسيار شديد است، و در بسياري از موردها، واژهها و مصراعها و بيتهاي خواجو را نيز به وام گرفته و با اندك تغييري در غزلهاي خود آوردهاست و اين غيراز استقبالهاي متعددي است كه حافظ از خواجو كردهاست.
در ميان شاعراني كه حافظ از آنها استقبال كرده و يا تأثير پذيرفتهاست، بعداز خواجو، سلمان را بايد نام برد.
علت اين تأثير شديد آن است كه سلمان ساوجي هم مانند خواجو، از معاصران حافظ و از جمله مشاهيري بود كه شاعر شيراز، اشعارش را سرمشق كار خود قرار داد. پاسخها و استقبالهاي حافظ از سعدي و مولوي و ديگر شاعران استاد پيشاز خود، كم نيست، اما ديوان او بهقدري از بيتهاي بلند و غزلهاي عالي و مضمونهاي نو پر است كه اين تقليدها و تأثرها در ميان آنها كم و ناچيز مينمايد.
علاوه براين علو مرتبهي او در تفكرهاي عالي حكمي و عرفاني و قدرتي كه در بيان آنها به فصيحترين و خوشآهنگترين عبارتها داشته، وي را با همهي اين تأثيرپذيريها، در فوق بسياري از شاعران گذشته قرار داده و ديوانش را مقبول خاص و عام ساختهاست.
اين نكته را نبايد فراموش كرد كه عهد حافظ با آخرين مرحلهي تحول زبان و ادبيات فارسي و فرهنگ اسلامي ايران مصادف بود و از اينروي زبان و انديشهي او در مقام مقايسه با استادان پيشاز وي به ما نزديكتر و دلهاي ما با آن مأنوستر است و به اين سبب است كه ما حافظ را زيادتر از شاعران خراسات و عراق درك ميكنيم و سخن او را بيشتر ميپسنديم.
از اختصاصهاي كلام حافظ آن است كه او معنيهاي دقيق عرفاني و حكمي و حاصل تخيلهاي لطيف و تفكرهاي دقيق خود را در موجزترين كلام و روشنترين و صحيحترين آنها بيان كردهاست. او در هر بيت و گاه در هر مصراع، نكتهاي دقيق دارد كه از آن به «مضمون» تعبير ميكنيم. اين شيوهي سخنوري را ، كه البته در شعر فارسي تازه نبود، حافظ تكميلكننده و درآورندهي آن به پسنديدهترين وجه و مطبوعترين صورت است و بعد از او شاعران در پيروي از شيوهي او در آفرينش “نكته”هاي دقيق و ايراد “مضمون”هاي باريك و گنجاندن آنها در موجزترين عبارتها، كه از يك بيت گاه از يك مصراع تجاوز نكند مبالغه نمودند و همين شيوه است كه رفته رفته به شيوع سبك معرف به “هندي” منجر گرديد. نكتهي ديگر در بيان اختصاصهاي شعر حافظ، توجه خاص او است به ايراد صنعتهاي مختلف لفظي و معنوي در بيتهاي خود به نحوي كه كمتر بيتي از شعرهاي او را ميتوان خالي از نقش و نگار صنايع يافت، اما نيرومندي او در استخدام الفاظ و چيره دستياش در به كار بردن صنعتها به حدي است كه “صنعت” در “سهولت” سخن او اثري ندارد، تا بدان جا كه خواننده، در بادي امر متوجه مصنوع بودن سخن حافظ نميشود.
(با اين همه، بلندترين و باشكوهترين مضمون شعر حافظ را بايد در مبارزه با تزوير و رياكاري و كاربرد مفهوم رندي او دانست كه به شعر و انديشهي او جايگاهي ويژه ميدهد.)
حافظ از جمله شاعراني است كه در ايام حيات خود شهرت يافت و به سرعت در دورترين شهرهاي ايران و حتي در ميان پارسيگويان كشورهاي ديگر مقبول سخنشناسان گرديد و خود نيز بر اين امر وقوف داشت.
انديشهي جهان شمول و انسان دوستانهي خواجه به او شهرتي جهاني داده است تا بدان جاكه بسياري از بزرگان انديشه و تفكر و شعر جهان، تحت تأثير او به آفرينش آثاري مانا دست زدند كه از ميان آنان ميتوان به دو انديشمند بزرگ شرق و غرب.، يعني يوهان ولفگانگ گوته (آلماني) و رابيندرانات تاگور (هندي) اشاره كرد.
ديوان كليات حافظ مركب است از پنج قصيده و غزلها و مثنوي كوتاهي معروف به “آهوي وحشي” و “ساقينامه” و قطعهها و رباعيها.
نخستين جامع ديوان حافظ، محمد گلندام است و بنا بر تصريح او، خود حافظ به جمعآوري غزلهاي خويش رغبتي نشان نميداد. ظاهراً حافظ، صوفي خانقاهنشين نبود و با آن كه مشرب عرفان داشت، در حقيقت از زمرهي عالمان عصر و مخصوصاً در شمار عالمان علوم شرعي بود و هيچگاه به تشكيل مجلس درس نپرداخت، بلكه از راه وظيفهي ديواني ارتزاق مينمود و گاه نيز به مدح پادشاهان در قصيدهها و غزلها و قطعههاي خود همت ميگماشت و از صلهها و جايزههايي كه به دست ميآورد، برخوردار ميشد.
از اين ميان، دوران شيخ ابواسحق اينجو (مقتول به سال 758 ه.ق.) عهد بارورتري براي حافظ بود و به همين سبب افول ستارهي اقبال اين پادشاه، شاعر را آزرده خاطر ساخت، چنان كه چند بار از واقعهي او اظهار تأسف كرد. از جمله در غزلي با مطلع زير:
ياد باد آن كه سر كوي توام منزل بود
ديده را روشني از خاك درت حاصل بود
تا به اين بيت ميرسيم كه به اين موضوع اشاره ميكند:
راستي خاتم فيروزهي بواسحاقي
خوش درخشيد ولي دولت مستعجل بود
و طبعاً با چنين ارادتي كه به شيخ داشت، نميتوانست قاتل او را به ديدهي محنت بنگرد، خاصه كه آن قاتل، يعني امير مبارزالدين محمدبنمظفر، (كه به قتل شيخ جانشين او شد و سلسلهي آلمظفر را بنيانگذاري كرد). مردي درشتخوي و رياكار و محتسب پيشه بود وشاعرآزاده ي ماچند جاي از شعرهاي خود، رفتار او را به تعرض و يا به تصريح به باد انتقاد گرفته است، به ويژه در بيت:
محتسب شيخ شد و فسق خود از ياد ببرد
قصهي ماست كه بر هر سر بازار بماند
از ديوان حافظ به سبب شهرت و رواج بسيار آن نسخههاي فراوان در دست است كه اغلب در معرض دستبرد ناسخان و متذوقان قرار گرفته دربارهي بسياري از بيتهاي حافظ به سبب اشتمال آنها بر مضمونها دقيق، ميان اهل ادب تفسيرهاي خاص رايج است.
از مشهورترين شرحهاي ديوان حافظ، شرح سودي (متوفي در حدود 1000 ه.ق.) به تركي و شرح مصطفي بنشعبان متخلص به سروري (م 969 ه.ق.) و شمعي (م حدود 1000 ه.ق.) و از متأخرين، شرح دكتر حسينعلي هروي و حافظ نامه بهاءالدين خرمشاهي و ... را ميتوان نام برد.
از آن چه كه انحصاراً دربارهي ديوان حافظ قابل توجه است، موضوع رواج تفأل بدان است.
“فال گرفتن” از ديوان حافظ سنتي تازه نيست بلكه از ديرباز در ميان آشنايان شعر او اعم از فارسيزبانان و غير آنان متداول بوده است و چون در هر غزلي از ديوان حافظ ميتوان به هر تأويل و توجيه بيتي را حسب حال تفأل كننده يافت، بدين سبب سرايندهي ديوان را “لسانالغيب” لقب دادهاند.
حاج خليفه در كشفالظنون، از چند رساله كه در قرن دهم و پيش از آن دربارهي تفأل در ديوان حافظ نوشته شده، ياد كرده است.
تاريخچه آرامگاه |
پس از آن كه روح بلند حافظ ( در 792 يا 791 ه.ق ) به مشعوق ازلي پيوست ، در خاك باغ مصلي كه مأوا و محل گشت و تفرج او بود ، در زير سايه سرو رواني به خاك سپرده شد . 65 سال پس از وفات او يعني در سال 856 ه.ق. در زمان حكمراني ميرزا ابوالقاسم گوركاني ، شمس الدين محمد يغمايي كه استاد و وزير حكمران نام برده بود ، بر فراز قبر حافظ عمارت گنبدي بنا كرد و جلوي آن حوض بزرگي ساخت كه از آب ركن آباد پر مي شد .
اين بنا در اوايل قرن يازدهم هجري در زمان سلطنت شاه عباس تعمير گرديد . در زمان نادر شاه افشار نيز تعميراتي بر آرامگاه انجام گرفت . اما بنيادي ترين كار در زمان كريمخان زند بر روي آرامگاه انجام گرفت. او در سال 1189 ه.ق. ساختماني اساسي بر روي آرامگاه حافظ ساخت . ساختمان او به شيوه ي بناهاي زمان زنديه داراي تالاري با چهار ستون سنگي يك پارچه بود كه از طرف شمال و جنوب گشاده و در دو طرف چپ و راست آن دو اتاق ساخته شده بود به گونه اي كه مقبره ي حافظ در شمال تالار قرار مي گرفت و در جنوب آن باغي بزرگ نمايان بود . اين چهارستون با ارتفاع 5 متر هنوز هم در وسط تالار مقابل پله ها با نقوش رنگ باخته اما زيبا خودنمايي مي كنند . همچنين كريمخان دستور داد تا سنگي از جنس مرمر براي قبر خواجه بتراشند و پس از آماده شدن سنگ دو غزل از غزل هاي حافظ را به خط نستعليق كه توسط حاج آقاسي بيگ افشار آذربايجاني نوشته شده بود ، بر روي آن حجاري كردند كه اين سنگ هنوز هم بر روي قبر قرار دارد . ابعاد اين سنگ 40 *80*266 سانتي متر است . در بالاي كتيبه ي سنگي و در ميان ترنجي اين جمله نوشته شده است : " انت الباقي و كل شي هالك ".
در زير آن غزلي زيبا از حافظ در 12 سطر با مطلع :
مژده ي وصل تو كو كز سر جان بر خيزم
طاير قدسم و از دام جهان برخيزم
و دور آن نيز غزلي ديگر با مطلع :
اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف اله باش
نوشته شده است . همچنين در دو گوشه ي بالاي سنگ ، اين دو مصرع نوشته شده است :
بر سر تربت ما چون گذري همت خواه
كه زيارتگه رندان جهان خواهد بود
و در گوشه پائيني سنگ دو مصرع زير نوشته شده است :
چراغ اهل معني خواجه حافظ
بجو تاريخش از خاك مصلي
كه خاك مصلي به حساب ابجد بيانگر تاريخ وفات حافظ است .
پس از حكومت زنديه نيز افراد زيادي آرامگاه را تعمير و مرمت كردند كه برخي از آنان عبارتند از :
- در سال 1273 ه.ق. تهماسب ميرزا ( مؤيد ) حكمران فارس آرامگاه را تعمير و مرمت كرد .
- در سال 1295 ه.ق. مرحوم فرهاد ميرزا ( معتمدالدوله ) فرمانفرماي فارس معجري چوبي بر آرامگاه خواجه نصب كرد .
- در سال 1317 ه.ق. ملا شاه جهان زرتشتي ( اردشير ) ساكن تهران بخاطر علاقه اي كه به حافظ داشت بر مزار او رفته و تفألي به ديوان حافظ مي زند كه شعر زير مي آيد :
اي صبا با ساكنان شهر يزد از ما بگو
كاي سر حق ناشناسان گوي ميدان شما
وي از اين شعر خوشش آمده و تصميم مي گيرد بقعه و بارگاه مجللي بر روي قبر حافظ بسازد . به همين منظور مشغول به كار مي شود و معجري بر فراز قبر مي سازد ولي يكي از سادات متظاهر وقت به جرم آن كه چرا يك شخص زرتشتي ( گبر ) مي خواهد قبر حافظ را بسازد ، آن بنا را خراب كرد و شخص باني را از اين كار باز داشت . ( گفته شده است در آخر عصايش را به قبر حافظ مي زند و خطاب به او مي گويد : درويش مي خواستند تو را نجس كنند ، نگذاشتم !)
هنوز آثار افتادن چوب بست ها بر روي سنگ قبر به صورت شكستگي در سنگ به چشم مي خورد .
- در سال 1319 ه.ق. شاهزاده ملك منصور ( ملقب به شعاع السلطنه ) والي فارس معجري آهنين بر قبر حافظ ساخت و كتيبه اي را نيز بر بالاي آن قرار داد .
- در سال 1310 خورشيدي فردي به نام دبير اعظم بهاري که استاندار فارس بود ، سردر حياط جنوبي و نارنجستان ان را سروسامان داد ، همچنين خياباني در جلو آرامگاه احداث کرد و نام آن را« خرابات» گذاشت که بعدها به گلستان تغيير نام پيداکرد .
- در سال 1314 خورشيدي به کوشش مرحوم علي اصغر حکمت شيرازي (وزير فرهنگ وقت) وعلي رياضي (رئيس فرهنگ وقت) طرح نقشه ي آرامگاه حافظ ، به شکل کنوني آن با طراحي و نظارت مهندس « آندره گدار» شرق شناس و ايران شناس بزرگ فرانسوي تهيه شد و به مرحله ي اجرا درآمد و در سال 1316 به اتمام رسيد.
طبق اين نقشه در تالار ، چهار ستون وسط که در زمان زنديه احداث شده بود ، از دوطرف امتداد يافت و حافظيه به دو محوطه ،شامل باغ در جنوب، تالار و آرامگاه در شمال آن تبديل شد.
در اين ساختمان عمارت قديمي کريم خان زند به صورت تالاري درآمد که 56 متر طول دارد و به وسيله ي 20 ستون سنگي بلند نگه داشته مي شود که چهارستون يک پارچه ي کريم خاني در ميان اين ستون ها قرار دارد و 16 ستون ديگر دوتکه است که در سال 1315 شمسي ساخته و نصب گرديده است.
نمادشناسي بنا |
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود
بنای آرامگاه حافظ را علاوه بر سبک و سیاق ظاهری معماری اش ، می توان از منظری عرفانی و معنوی نیز کاوید که از نظر نمادشناسی قابل تأمل است . بنای آرامگاه در مقابل خیابانی قرار گرفته است . خیابان می تواند نمایی از اسارت در جهانی صنعتی باشد که تا زمانی که در آن زندانی هستیم نمی توانیم به تفکرات حافظ پی ببریم ، هم چنان که وقتی در خیابان ایستاده ایم ، آرامگاه را نمی توانیم ببینیم . صحن جنوبی آرامگاه جلوه ای از عالم ملک و اسارت در هواهای نفسانی است . هر قدر که از در ورودی دورتر و به پله های ایوان نزدیک تر می شویم ، از قید تعلقات دنیای مادی هم رهاتر می شویم . از صحن جنوبی با گذر از دو ردیف پلکان سنگی به ایوان می رسیم که هر ردیف آن از 9 پله تشکیل شده است . 9 عدد افلاک است و در ادبیات و عرفان ایرانی بسیار مقدس .
از پله ها که بالا می رویم ، خود می تواند بیانگر نوعی معراج و کنده شدن از عالم ملک به قصد سیر در عالم ملکوت باشد . در این سیر ، کم کم بنای مقبره مانند خورشید درخشانی که طلوع می کند نمایان می شود .
ایوان بیانگر عالم ملکوت است . اینجاست که حجاب ها به کناری می روند و حقیقت ( مقبره ) آشکار می شود . پس از آشکاری حقیقت ، فرود از پله ها نمایانگر تعظیم در برابر این آفتاب خوبان است .
صحن شمالی ، عالم ملکوت را تداعی می کند که در آن سرانجام به ساحت حقیقت دست می یابیم ، جایی که هشت در ورود و خروج دارد و هر کسی از ظن خود یار آن می شود . هشت ستون مقبره ،هم می تواند نشانی از هشت در بهشت باشد و هم یادآور قرن هشتم هجری که حافظ در آن می زیسته است .
نمای درونی سقف با رنگ هایی تزئین شده که می تواند نمودهای عرفانی داشته باشد:
آبی فیروزه ای نماد بهشت ، قرمز ارغوانی نشان شراب ازلی ، سفید و سیاه نماد شب و روز و گذر زمان و قهوه ای سوخته نماد خاک است .
نمای بیرونی گنبد ، هم نمودی از آسمان است و هم ترک ترکی و به شکل کلاه قلندران و تاج درویشان .
وقتی این همه مفاهیم بلند پایه در فرهنگ و عرفان ایرانی اسلامی ، در هم آمیخته می شود ، آرامگاه شخصیتی را می سازد که خود نیز نمونه کامل یک رند عارف حقیقت جوی ایرانی است ، به یقین این مکان مقدس آرامگاه دل ها و زیارت گاه رندان جهان هست و خواهد بود .
دانلود مجموعه غزلیات حافظ کلیک کنید
برگرفته از مرکز حافظ شناسی
2 نظرات:
سلام امین جان
اون مورد رو که شما گفتی نمی تونم چون من با وحید آقا هر دومون از اون وبلاگ استفاده می کنیم . من می خوام یک وبلاگ دیگه درباره ی موضوعات فناوری اطلاعات تو بلاگر درست کنم بعد بهتون خبر میدم . در ضمن ایمیلتونو به صورت خصوصی برام بفرستین چون اینجا نمی تونم نظر خصوصی بنویسم و user password وبلاگمو اینجا بزارم .
در ضمن به روزم
امین جان کم پیدا شدین!!!!
به روزم عزیز
ارسال یک نظر