سعدیشنیدم هر چه در شیراز گویندبه هفت اقلیم عالم باز گویند آخر ای باد صبا بویی اگر میآریسوی شیراز گذر کن که مرا یار آن جاست کاروانی شکر از مصر به شیراز آیداگر آن یار سفرکرده ما بازآید خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهدلاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد میلش از شام به شیراز به خسرو مانستکه به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد خاک شیراز چو دیبای منقش دیدموان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود که یارب پارس را مهد امان داربه سعدی برج طالع توامان دار خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم بازرسیده بر سر الله اکبر شیراز به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بناکه دار مردم شیراز در تجمل و ناز که سعدی از حق شیراز روز و شب میگفتکه شهرها همه بازند و شهر ما شهبازحافظخوشا شیراز و وضع بیمثالشخداوندا نگهدار از زوالش به شیراز آی و فیض روح قدسیبجوی از مردم صاحب کمالش نسیم باد مصلی و آب رکنآبادغریب را وطن خویش میبرند از یاد نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفرنسیم باد مصلی و آب رکنآباد اگرچه زندهرود آب حیات استولی شیراز ما از اصفهان بهفردوسیدوهفته در این نیز بخشید مردسوم هفته آهنگ شیراز کرد هیونان فرستاد چندی ز ریسوی پارس، نزدیک کاوس کیعمارهز شیراز و از ترف سیصدهزارشتروار بد اندر آن کوهسارشهریارسلام ای شهر شیخ و خواجه شیرازسلام ای مهد عشق و مدفن راز سلام ای قبله تقدیس و تقواسلام ای قلعهٔ سیمرغ و عنقا سلام ای شهر عشق و آشناییسلام ای آشیان روشنایی بهار پوستانت بیزمستاندعایت کرده سعدی در گلستان که یارب پارس را مهد امان داربه سعدی برج طالع تو امان دار به تیر این دعا پیر دلآگاهمغول را کرد دست فتنه کوتاه دل و دلبستهٔ ایران توباشیگل و گلدستهٔ ایران توباشی اگر من دیهقان یا شهریارمگدای عشق این شهر و دیارماوحدی مراغهاینشنود از پرده کس آواز منتا نکند راست لبش ساز من چند ز شیراز و ز رومم، دگررخت به روم آور و شیراز منبابا طاهرصفا هونم صفا هونم چه جابیکه هر یاری گرفتم بیوفا بی بشم یکسر بتازم تا به شیرازکه در هر منزلی صد آشنا بیسناییچشم بگشا و فرق کن آخرعنبر از خاک و شکر از شیرازبهاربود آیا که دگر بار به شیراز رسمبار دیگر بمراد دل خود باز رسم هست راز ازلی در دل شیراز نهانخرم آنروز که کس بر سر آن راز رسم برسر مرقد سعدی که مقام سعداستبسته دست ادب و جبهه قدمساز رسم همت از تربت حافط طلبم وز مددشمست و مستانه به خلوتگه اعزاز رسم
نخستین و مرتفعترین دستگاه حفاری چاههای نفت و گاز کشور با حضور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در شیراز به شرکت ملی حفاری ایران تحول شد.
ارسال یک نظر
هر که دشمن شده با مکتب ما باکی نیست
که خردمند ازین گفته ی ما شاکی نیست
بارها گفته ام و باز چنین می گویم
به ازین خاک گهربار دگر خاکی نیست
هنر حافظ و اشعار خوش سعدی بین
نورشان گر بدمد سایه ی افلاکی نیست
تخت جمشید که گنجینه ی این ملک طلاست
بی وجود ره او ، هیچ ره پاکی نیست
پایتخت هنر و جلوه ی فرهنگ تویی
منکران هیچ نفهمند چو ادراکی نیست!
2 نظرات:
سعدی
شنیدم هر چه در شیراز گویند
به هفت اقلیم عالم باز گویند
آخر ای باد صبا بویی اگر میآری
سوی شیراز گذر کن که مرا یار آن جاست
کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید
خاک شیراز همیشه گل خوشبوی دهد
لاجرم بلبل خوشگوی دگر بازآمد میلش از شام به شیراز به خسرو مانست
که به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد
خاک شیراز چو دیبای منقش دیدم
وان همه صورت شاهد که بر آن دیبا بود
که یارب پارس را مهد امان دار
به سعدی برج طالع توامان دار
خوشا سپیدهدمی باشد آنکه بینم باز
رسیده بر سر الله اکبر شیراز به حق کعبه و آن کس که کرد کعبه بنا
که دار مردم شیراز در تجمل و ناز که سعدی از حق شیراز روز و شب میگفت
که شهرها همه بازند و شهر ما شهباز
حافظ
خوشا شیراز و وضع بیمثالش
خداوندا نگهدار از زوالش به شیراز آی و فیض روح قدسی
بجوی از مردم صاحب کمالش
نسیم باد مصلی و آب رکنآباد
غریب را وطن خویش میبرند از یاد نمیدهند اجازت مرا به سیر و سفر
نسیم باد مصلی و آب رکنآباد
اگرچه زندهرود آب حیات است
ولی شیراز ما از اصفهان به
فردوسی
دوهفته در این نیز بخشید مرد
سوم هفته آهنگ شیراز کرد هیونان فرستاد چندی ز ری
سوی پارس، نزدیک کاوس کی
عماره
ز شیراز و از ترف سیصدهزار
شتروار بد اندر آن کوهسار
شهریار
سلام ای شهر شیخ و خواجه شیراز
سلام ای مهد عشق و مدفن راز سلام ای قبله تقدیس و تقوا
سلام ای قلعهٔ سیمرغ و عنقا سلام ای شهر عشق و آشنایی
سلام ای آشیان روشنایی بهار پوستانت بیزمستان
دعایت کرده سعدی در گلستان که یارب پارس را مهد امان دار
به سعدی برج طالع تو امان دار به تیر این دعا پیر دلآگاه
مغول را کرد دست فتنه کوتاه دل و دلبستهٔ ایران توباشی
گل و گلدستهٔ ایران توباشی اگر من دیهقان یا شهریارم
گدای عشق این شهر و دیارم
اوحدی مراغهای
نشنود از پرده کس آواز من
تا نکند راست لبش ساز من چند ز شیراز و ز رومم، دگر
رخت به روم آور و شیراز من
بابا طاهر
صفا هونم صفا هونم چه جابی
که هر یاری گرفتم بیوفا بی بشم یکسر بتازم تا به شیراز
که در هر منزلی صد آشنا بی
سنایی
چشم بگشا و فرق کن آخر
عنبر از خاک و شکر از شیراز
بهار
بود آیا که دگر بار به شیراز رسم
بار دیگر بمراد دل خود باز رسم هست راز ازلی در دل شیراز نهان
خرم آنروز که کس بر سر آن راز رسم برسر مرقد سعدی که مقام سعداست
بسته دست ادب و جبهه قدمساز رسم همت از تربت حافط طلبم وز مددش
مست و مستانه به خلوتگه اعزاز رسم
نخستین و مرتفعترین دستگاه حفاری چاههای نفت و گاز کشور با حضور وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در شیراز به شرکت ملی حفاری ایران تحول شد.
ارسال یک نظر