Related Posts Plugin for WordPress, Blogger...
محک

تصاویری از شیراز قدیم

در طبقه 1- مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران ، نمایشگاه تصاویرقدیمی شیراز قرار دارد که دیدن آنها نیز برای شما خالی از لطف نخواهد بود.

تخت جمشید قبل از خاکبرداری

عکس یادگاری - دوران قاجار


شیراز ، ورودی شمال شهر - دوران قاجار

شیراز ، بلوار زند


شیراز ، گاراژایران - هند


مراسم خواستگاری ، دوران قاجار


مدرسه ای قدیمی در شیراز


چهاراه زند ، دوران قاجار

شیراز ، خیابان حافظ کنونی

 رژه نیروهای هندی در شیراز ، جنگ جهانی






نوشته شده توسط امین ، در روز یکشنبه ، 13 تیر 1389 ، ساعت 13:35 .

7 نظرات:

عباس گفت...

خوشم اومد كه يكي پيدا شد كه شيراز رو تو اينترنت زنده كنه
موفق باشي

ناشناس گفت...

ممنون از عکسهاتون عالی بود و کاشکی ستونهای تخت جمشیدم هنوز سر جاش بود و ندزدیه بودنش .

ناشناس گفت...

متاسفانه ستون های تخت جمشید را هیچ کس ندزدید جز خود ما ایرانی ها
بسیاری از سنگ تراشان با ستون های تخت جمشید آسیاهای دستی که معروف به دست آس هست درست کردند و همچنین با ستون های تخت جمشید هاون های بزرگ سنگی برای آشپزخانه ها درست کردند
از ماست که برماست
بهداد

مهدی گفت...

می دونم کمی زیاده اما جالبه امیدوارم با خوندن این داستان کمی تحت تاثیر قرار بگیریم
روزي كوروش در حال نيايش با خدا گفت:خدايا به عنوان كسي كه عمري پربار داشته و جز خدمت به بشر هيچ نكرده از تو خواهشي دارم.آيا ميتوانم آن را مطرح كنم؟خدا گفت:البته!

_از تو ميخواهم يك روز،فقط يك روز به من فرصتي دهي تا ايران امروز را بررسي كنم.سوگند ميخورم كه پس از آن هرگز تمنايي از تو نداشته باشم.
_چرا چنين چيزي را ميخواهي؟به جز اين هرچه بخواهي برآورده ميكنم، اما اين را نخواه.

_خواهش ميكنم.آرزو دارم در سرزمين پهناورم گردش كنم و از نتيجه ي سالها نيكي و عدالت گستري لذت ببرم.اگر چنين كني بسيار سپاسگذار خواهم بود و اگر نه،باز هم تو را سپاس فراوان مي گويم.

خداوند يكي از ملائك خود را براي همراهي با كوروش به زمين فرستاد و كوروش را با كالبدي،از پاسارگاد بيرون كشيد.فرشته در كنار كوروش قرار گرفت.كوروش گفت: ((عجب!اينجا چقدر مرطوب است!)) و فرشته تاسف خورد.

_ميتواني مرا بين مردم ببري؟ميخواهم بدانم نوادگان عزيزم چقدر به ياد من هستند.

و فرشته چنين كرد.كوروش براي اينكار ذوق و شوق بسياري داشت اما به زودي نااميدي جاي اين شوق را گرفت.به جز عده ي اندكي،كسي به ياد او نبود .كوروش بسيار غمگين شد اما گفت:اشكالي ندارد.خوب آنها سرگرم كارهاي روزمره ي خودشان هستند.فرشته تاسف خورد.

در راه ميشنيد كه مردم چگونه يكديگر را صدا ميزنند:عبدالله!قاسم!...

_هرگز پيش از اين چنين نام هايي نشنيده بودم!!!

فرشته گفت:اين اسامي عربي هستند و پس از هجوم اعراب به ايران مرسوم شدند.

_اعراب؟!!!
_بله.تو آنها را نميشناسي.آخر آن موقع كه تو بر سرزمين متمدن و پهناور ايران حكومت ميكردي،و حتي چندين قرن پس از آن،آنها از اقوام كاملا وحشي بودند.

كوروش برافروخت: يعني ميگويي وحشي ها به ميهنم هجوم آورده و آن را تصرف كردند؟!پس پادشاهان چه ميكردند؟!!!
فرشته بسيار تاسف خورد.

سكوت مرگباري بين آنها حاكم شده بود.بعد از مدتي كوروش گفت:تو مي داني كه من جز ايزد يكتا را نمي پرستيدم.مردم من اكنون پيرو آييني الهي هستند؟

_در ظاهر بله!

كوروش خوشحال شد: خداي را سپاس! چه آييني؟
_اسلام

_چگونه آييني است؟
_نيك است
وكوروش بسيار شاد شد. اما بعد از چندين ساعت معني در ظاهر بله را فهميد .........
_نقشه فتوحات ايران را به من نشان مي دهي؟ مي خواهم بدانم ميهنم چقدر وسيع شده.
وفرشته چنين كرد.

_همين؟!!!
كوروش باورش نمي شد. با نا باوري به نقشه مي نگريست.

_پس بقيه اش كجاست؟ چرا اين سرزمين از غرب و شرق و شمال و جنوب كوچك شده است؟!!!
و فرشته بسيار زياد تاسف خورد.

_خيلي دلم گرفت ، هرگز انتظار چنين وضعي را نداشتم. ميخواهم سفر كوتاهي به آنسوي مرزها داشته باشم و بگويم ايران من چه بوده شايد اين سفر دردم را تسكين دهد.

فرشته چنين كرد، تازه به مقصد رسيده بودند كه با مردي هم كلام شدند.پس از چند دقيقه مرد از كوروش پرسيد:راستي شما از كجا مي آييد؟ كوروش با لبخندي مغرورانه سرش را بالا گرفت و با افتخار گفت:
ايران!
لبخند مرد ناگهان محو شد و گفت : اوه خداي من، او يك تروريست متحجّر است!

عكس العمل آن مرد ابدا آن چيزي نبود كه كوروش انتظار داشت. قلب كوروش شكست......
_مرا به آرامگاهم باز گردان.

فرشته بغض كرده بود: اما هنوز خيلي چيزها را نشانت نداده ام، وضعيت اقتصادي، فساد، پايمال كردن ............ .
كوروش رو به آسمان كرد و گفت: خداوندا مرا ببخش كه بيهوده بر خواسته ام پافشاري كردم، كاش همچنان در خواب و بي خبري به سر می بردم.

کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است

آرامگهت غرقه به زير آب است

اينبار نه بيگانه که دشمن ز خود است

صد ننگ به ما که روح تو بي تاب است

ناشناس گفت...

واقعا صد ننگ به ما .

ناشناس گفت...

DAST GOLET DARD NAKONE

ناشناس گفت...

قصه خنده داری از بازدید کوروش از دوران معاصر بود یکی نیست بپرسه آن کسی را که به نامردی برادرش را کشت و ایران را گرفتار بردیای دروغین گرد از هخامنشیان بود آن کسی که آتن را به آتش کشید و اسکندر به تلافی آن به ایران حمله کرد از هخامنشیان بود آن کسی که آیین مقدس مصریان را به مسخره گرفت وباعث شد مصر بر ایران بشور داز هخامنشیان بود آن کسی که از جلو اسکندر فرار کرد از هخامنشیان بود هیچ دوره ای کاملا مقدس نیست با قصه هایی که جاهلان می سازند سر خودرا گرم نمنید بروید تاریخ بخوانید